) وقتی کارکنان، خوب کار میکنند، مدیران اصلاً توجه نمیکنند، ولی در صورت خطا، آنها را سرزنش و بعضاً تنبیه میکنند.
2) مدیران ناکارآمد، واقعیتها را برای کارکنان بازگو نمیکنند. آنها در حالی که اخبار خوشایند را بزک کرده و به شکل بزرگنمایی شده به کارکنان خود نشان میدهند، سعی میکنند اخبار ناگوار را کوچک یا پنهان کنند.
3) ارزیابی عملکرد افراد را عموماً براساس عملکرد انفرادی آنان محاسبه میکنند، ولی برای سینرژی و فرهنگ توان افزایی و هم افزایی ارزشی قائل نیستند.
4) با افراد باکارکرد ناچیز و کارکرد برجسته، یکسان برخورد میکنند. این برخورد باعث میشود کارکنانی با موقعیت اول همیشه در حال تمسخر و پوزخند و کارکنانی با موقعیت دوم، همیشه بیانگیزه باشند.
5) با اجرای سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، بر تیرگی روابط افراد سازمان دامن میزنند.
6) کارهای کوچک را به آدمهای بزرگ و شایسته و کارهای بزرگ را به آدمهای نالایق میسپارند.
7) با دیکته کردن قدم به قدم فعالیتها، ابتکار عمل و خلاقیت را از کارکنانشان سلب میکنند.
8) با عدم انعطافپذیری و عدم استقبال از انتقادات با روی باز، شجاعت و جسارت در نظریات و بیان عقاید را از کارکنان سلب میکنند.
9) به دلیل عدم تشخیص فرصتها و تهدیدها، از انجام به موقع و حرکتهای توام با ریسک معذور است.
10) نداشتن برنامه ریزی استراتژیک و چشماندازهای لازم، سبب ناتوانی در برداشتن موانع از سر راه و در نتیجه بزرگ شدن"
یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش میرفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند، بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی را که در خیابان افتاده بود شوت میکردند و سر و صدای عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.
روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که میبینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. من هم که به سن شما بودم همین کار را میکردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی 1000 تومن به هر کدام از شما می دهم که بیایید اینجا، و همین کارها را بکنید.»
بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: « ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمیتونم روزی 100 تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟»
بچه ها گفتند: « 100 تومن؟ اگه فکر میکنی ما به خاطر روزی فقط 100 تومن حاضریم اینهمه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کور خوندی. ما نیستیم.»
و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.
شما چه تفسیر مدیریتی یا سازمانی از این حکایت دارید؟
========از بخش نظرات این مطلب استفاده کنید======
برخی از مشاورین و پیمانکاران در بیان ویژگیهای دستگاههای خود کلماتی ذکر می کنند، معنی این کلمات و عبارات را بدانید (جدی نگیرید!)
ادامه مطلب ...شرکت سونی اینبار با تبلت خود و با سیستم عامل اندروید پا به عرصه رقابت گذاشته است
ادامه مطلب ...شرکت AMD شروع به تکمیل کارت های 6000 خود کرده است ...
ادامه مطلب ...درسهای دوران مدرسه را که فراموش نکرده اید؟ پس تولید جریان الکتریکی با استفاده از مرکبات هم موضوع پیچیده ای نباید باشد. اما اگر این کار را با ۲۵۰۰ پرتقال انجام دهیم، چه خواهد شد؟ ظاهرا می توانیم یک تابلوی نئون را روشن کنیم!
شرکت تبلیغاتی DDB Paris از همین ایده ساده برای ساخت بیلبورد تبلیغاتی یک کارخانه تولید آب میوه استفاده کرده است. آنها با استفاده از یک تخته با میخ هایی از جنس روی و مس، بیلبورد تبلیغاتی Tropicana را روشن کرده اند. پیشنهاد می کنم ویدیو جالب این تبلیغ ناب را از دست ندهید.
من که فکر می کنم خوردن این پرتقال ها ایده بهتر و خلاقانه تری بود. شما چه می گویید؟